سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترنم باران بهاری

صفحه خانگی پارسی یار درباره

برای عشقم

تقدیم ب همسر عزیزم

مرد من ...؟؟!!

مهربانم ...؟؟!!

مخاطب عاشقانه های من ...؟؟!!

زن نبوده ای که بدانی دستهای مردانه ات که در دستم باشد حکم تمام دنیا را برایم دارد ...!!

من عاشق مردی شده ام که در روزهای بارانی برای دلم چتر میگیرد ....!!

مرد رویاهای من ...؟؟!!

 بگذار هرچه میخواهد بشود ...!!

تاوقتی دستهای گرمت را در دست دارم خوشبختم....!!

بگذارزمان ازحسادت بترکد...!!

من عاشق مردی هستم که زمین ماننداوندارد....!!

من بی تو...!!

از تمام آفرینش بیگانه ام...!!

زن بودن خوب است وقتی...!!

ازتمام مذکرهای دنیا...!!

پای تودرمیان باشد....!!

نمیدانی چه کیفی داردخانوم بودن برای تو....!!

 


گل یا پوچ

    نظر

بعد از یه بحث طولانی دوتا دستشو مشت کرد جلوم گرفت و گفت:

   اگه بگی گل کدومه میمونم !!!...

    چه انتخاب سختی بود ..

ترسِ از دست دادنش تمام وجودمو فراگرفته بود،

    برای از دست ندادنش محکم زدم پشت دست

    چپش و گفتم این گله !!!...

  دستشو باز کرد ... گل بود،،،

  اشکم شوق جاری شد روو گونه هام

حواسش نبود؛وقتی که بادست راستش اشکمو پاک کرد ...

فهمیدم : دست راستش هم گل بود ... !!! 

   "آنکـــه میخواهـد بمـــانـد؛  براے ماندن هـر کـــاری میکند "


دل نوشته 10

    نظر

وقتی می شود فاصله گرفت بیهوده نمی جنگم..

چرا باید جنگید برای چیزهایی که نمی توانی تغییرشان دهی؟!..

وقتی می شود لحظه های عمرت را با آدم های خوب بگذرانی...

چرا باید آنها را صرف آدم هایی کنی که با بی حرمتی کردنشان برای نبودنت،

برای خط زدنت تلاش می کنند؟!...

وقتی می شود همراه عشقت از همه ی لحظه های عمرت لذت ببری ...

چراباید روزگارت را تباه آدم هایی کنی که خودشان هم سردرگم توقعات نابجایشان هستن؟!!

جنگیدن همیشه خوب نیست!..

این را می گویم چون خیلی جنگیده ام!...

جنگیده ام تا شاید چیزی را عوض کنم!..

این روزها از هر کسی که رنجم می دهد یا آرامشم را برهم می زند فاصله می گیرم!...

از آدم هایی که حرمت دل دیگران را نگه نمی دارند،فاصله می گیرم!..

با آنها نباید جنگید باید گذشت!...


دخترک درونم

دلم برای دخترانه های وجودم تنگ شده

برای شیطنت های بی وقفه

،بی خیالی هر روزه،

ناز و کرشمه ی من وآیینه

،خنده های بلندو بی دلیل،

برای آن احساسات مهار نشدنی...

حالا اما...

دخترک حساس و نازک نارنجی درونم

چه بی هوا این همه بزرگ شده..

چه قدی کشیده طاقتم.. 

ضرب آهنگ قلبم

چه آرام و منطقی میزند...!

چه شیشه ای بودم روزی، حالا اما

 به سخت شدن

هم رضا نمیدهم

به سنگ شدن می اندیشم...

اینگونه اطمینانش بیشتر است!!!

جای بستنی یخی های دوران کودکی ام را

قهوه های تلخ و پر سکوت امروز گرفته است...

این روز ها لحن حرف هایم آنقدر جدی شده

که خودم هم از خودم حساب میبرم...

در اوج شادی هم قهقهه سر نمیدهم و

به لبخندی

اکتفا میکنم...

چه پیشوند عجیبی است کلمه ی خانم،

همین که پیش اسمت می نشیند تمام

سرخوشی و بی خیالیت را از تو میگیرد!

و به جایش وزنه ی وقار و متانت را روی شانه ات میگذارد،نه اینکه این ها بد باشد،

نه

فقط خدا کند وزنشان آنقدر سنگین نشود

که دخترک حساس و شیرین درونم

زیر سنگینی بمیرد...


عشق به اشیا

    نظر

جمله ای واقعا زیبا از نلسون ماندلا

انسانها آفریده شده اند؛ 

که عشق بورزند و به آنها عشق ورزیده شود......!!

اشیاء ساخته شده اند؛ 

که مورد استفاده قرار بگیرند...!!

دلیل آشفتگی های دنیا این است؛ 

که به اشیاء عشق ورزیده می شود و انسانها مورد استفاده قرار میگیرند..!!


فاصله میگیرم

    نظر

این روزها نسخه فاصله گرفتن را می پیچم 

برای هر کسی که رنجم می دهد! 

برای هر کسی که با حسادت های بچه گانه اش

 آرامشم را به هم می ریزد!

از آدم هایی که زیاد دروغ می گویند فاصله می گیرم !

از آدم هایی که زیاد ظلم می کنند فاصله می گیرم! 

از آدم هایی که حرمت دل دیگران را نگه نمی دارند فاصله می گیرم...

 با حقارت بعضی دل ها نباید جنگید باید نادیدشان گرفت و گذشت... 

این را مدام با خودم تکرار می‌کنم و ...

 می‌گذرم از کنار آدم‌هایی که دست دادن‌های گرم‌شان،

 هرگز حسادت چشم‌های‌شان را از یادم نمی‌برد...

  می‌بخشمشان ....... 

  شاید به این خاطر که مستحق آرامشم


من.... تو....

    نظر

پنجره را باز میکنم ...

 

احساس قشنگ " تو " می آید

 

می نشــیـــــند

بـــر پــــــــــرده

بــــر دیـوار ...

 

من

 

گیج این همه " تـــو "

مــســــت مــــســــــــت

کنار می آیم با خودم

 

و

 

با احساس قشنگی که " تـــو " یی

زندگی می کنم ...


دل نوشته 9

    نظر

به نام او

سکوت...

سکوت...

 سکوت...

 چه جمله ی کوبنده ی بی واژه ای است.

 نشان چیست?

صبر است یا نجابت و وقار?

نبود کلام قانع کننده یا شروع جنگی بی سلاح?

صدای سکوت، بی قرارم میکند.

 سکوتی که ذره ذره تمام زندگیم را فرا گرفته... 

سکوتی که هزاران معنی دارد که مفهومشان را نمیفهمم...

 سکوتی که سردم میکند، گام هایم را سست میکند و بغضم را ثانیه به ثانیه سنگین تر میکند.

 در جستجوی آرامشی هستم که در سکوت پیدایش نمیکنم. شاید گم شده است و باید در شلوغی ها به دنبالش بگردم...

 

 


دل نوشته 8

    نظر

به نام یزدان یکتا

مدتهاست که سکوت زندگیمان را جر و بحثی چنددقیقه ای در هم میشکند و دوباره سکوت و سکوت و سکوت....

هزاران هزار سوال بی جواب ... 

هزار شاید و اما درذهنم غوطه ور است که گاهی ناخنکی به شایدهایم میزنم و برسر زبان می آورم و نصفه و نیمه رهایش میکنم.

 این سکوت سنگین و سرد میانمان روز به روز بزرگتر  میشودو ما کاری نمیکنیم، کنار ایستاده ایم و بزرگ شدنش را تماشا میکنیم.

 همچون پدر و مادری نان و آبش میدهیم تا رشد کند، و بزرگ و بزرگتر شود.

 نمیدانم من بیشتر مادری میکنم یا او پدری!!!????

سهممان مساوی است یا باز هم بیشترین نگرانیهایش سهم من است!!!???

کاش این سکوت سرد و سنگین می شکست.... تکه تکه میشد... و دیگر هیچ اثری از این سکوت لعنت در خانه کوچکمان که روزی خانه آرزوهایمان تصور میکردیم باقی نمی ماند. 

خانه ای که آجر به آجرش را با عشق روی هم گذاشتیم و حالا همان آرزوها ، آواری شده است بر سر دوست داشتن میانمان....

 

 

 

 


دل نوشته 7

    نظر

به نام خدا

چشمانم بارانی است و دل کوچکم زخم خورده، زخم های ریز ریزی که روزگار بر سرم آورده.

 تقصیر کیست?????

بخت بد را بگویم که نمی شود ، اعتقادی به بدبختی ندارم. 

امتحانی است که پاسخ سوالاتش را نمی دانم ؛ درسم را خوانده ام اما انگار از ترس امتحان فراموش کرده ام .... جوهر قلمم تمام شده است و نمیدانم با چه چیز باید همان جوابهای نصفه و نیمه ای که در ذهنم باقی مانده است را بنویسم ???

شایدم تاوان است..... تاوان نادانی هایم یا دل شکستن هایم !!!نمیدانم شاید تاوان بندگی نکردن هایم باشد....

هر چه هست، توانم در مقابلش کم است.

درپناه حق

باران