سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترنم باران بهاری

صفحه خانگی پارسی یار درباره

دل نو شته ای برای خودم

    نظر

به نام او

نزدیک به دو ماهه که با اینترنت انگاری قهرم؛ البته سرم یکم شلوغ بود درگیر جابه جایی خونه بودم. مثلا از دست همسایه طبقه چهارم اون خونه میخواستیم راحت بشیم اومدیم گیر یکی بدتر از اون  افتادیم. عاشق این فرهنگ آپارتمان نشینی بعضی آدما هستم. انگار آپارتمانشون از دنیا جداست....

 خونه جدید رو دوست دارم" چون پرنده ها میاین لب دیوار تراس میشینن و من براش آب و دونه میذارم"از پنجره آشپزخانه هم میتونم بچه ها رو که تو پارک بازی میکنن رو نگاه کنم و اینکه نزدیک خونه مامان جون شدیم"

زیادی بیکار و تنهام"حوصله کار خاصی رو هم ندارم!!!!بیرون رفتن از خونه و مهمونی رو هم دیگه دلم نمیخواد"تلفن که زنگ میخوره، صبر میکنم بره رو پیغام گیر "اگه لازم باشه جواب میدم"گوشی و تبلت  هم که معمولا خاموشه... کتاب خوندن هم بی حوصلم میکنه...

 دلم برا چند سال قبل تنگ شده . اون روزا که صبحهای پاییز به زور از زیر پتو پاهام رو لب تخت آویزون میکردم و یواش یواش بلند میشدم و تند تند آماده میشدم و هفت از خونه میزدم بیرون و میرفتم دانشگاه"بعدش سر کار و خرید و کتاب فروشی ها و لوازم تحریربیهای انقلاب""""""

دلم برای پارک و سینما و نمایش موزه و بازارچه سنتی رفتن دوتایی خودم و عسل دوستم تنگ شده"انگاری اون موقعها رو زمین بند نبودم تو ابرا لذت دنیا رو میبردم"دلم کوه رفتنهای دو شنبه ها رو تو سرما و گرما میخواد""""

نمیدونم از تنهایی وسواس فکری دارم یا اختلال روانی.... اوایل ازدواجمون دوست داشتم گاهی وسایل قدیمی و تزیینی خونه بخرم"از خریدشون هم کلی ذوق میکردم ولی الان مدام فکر میکنم چی بخرم خوبه بعدم که میخرم خوشحال نمیشم" خیالم راحت میشه و به وسیله بعدی فکر میکنم"انگار یه لیستی تو ذهنمه و بعد از خرید "تو لیست ذهنم یه تیک کنارش میزنم.

 نمیدونم چرا همسر جونی هیچ وقت پیشم نیست"""دیگه کیف چرمهایی که برام میاره هم?خوشحالم نمیکنه انگاری یه جور باج دادن برای نبودن هاشه""""از هر چی کیف و چرم متنفرم"""همش کار و کار و کار""

سهم من تو این زندگی چیه نمیدونم????

گاهی فکر میکنم داره تلافی رفت وآمد نداشتنم با خانوادشه """هنوز جمله های مامانش تو ذهنم رژه میره"""تو مثل خانوادت بیشعوری"""ما با تو?نسبتی نداریم""تو بی عاطفه هستی پسر منم مثل خودت کردی""یا خواهر بی شخصیتش"""به من میگه بد قدم و چشم شور"آتیشت میزنم"به خاطر پول داداشم زنش شدی"""""

نمیدونم اینهمه بی احترامی و بی فرهنگی و بی ادبی چی رو میخواد ثابت کنه"""یه وقتایی به این نتیجه میرسه خوب بودن طرفت یا دوست داشتن آدما انقدری مهم نیست که خانوادش مهمه""

دلم خیلی گرفته"حوصله بحث کردن "فکر کردن"تلاش کردن و جنگیدن هم ندارم""

آخرین سلاح آدم وقتایی به جایی نمیرسی سکوت است وبس"""تنها چیزی هم که هنوز سرپا نگه میداره که ادامه بدی دوست داشتنت به تنها عشق زندگیته...

 خدایا پناهم باش که تنها پناهم تویی.....


مخلوقات عجیبی هستیم

    نظر

مخلوقات عجیبی هستیم...

برای گناه خودمون "وکیل" هستیم و برای گناه دیگران "قاضی" ...!!!

آدما زود قضاوت میکنن

زود حکم میدن

زود دل میکنن و دل میبندن

آدما زود تصمیم میگیرن

ولی نمیدونم چرا زود نمیفهمن!!!


خوبی خودمون و عیب دیگران

پائولو کوئیلو میگه :

 

ما آدما دو تا سبد با خودمون داریم. 

یکی جلومون آویزونه، یکی رو هم پشتمون آویزون کردیم.

نکات مثبت و خوبی هامون رو میندازیم تو سبد جلویی، عیب هامون رو تو سبد پشتی.

برا همینه وقتی توی مسیر زندگی داریم راه میریم، فقط دوچیز رو میبینیم :

خوبیهای خودمون و عیبهای نفر جلویی!


دنیا دار مکافات

    نظر

بترس

از او که سکوت کرد وقتى دلش را شکستى،

او تمام حرفهایش را جاى تو به خدا زد. 

خدا خوب گوش میکند و خوب تر یادش مى ماند،

خواهد رسید روزى که خدا تمام حرفهاى او را سرت فریاد خواهد کشید.

و تو آن روز درک خواهى کرد

چرا گفتند دنیا دار مکافات است.


من به دلهای زمین مشکوکم

????????

راست گفتی سهراب!!!!

 

من هم در تردیدم،،

من در این عرصه آغشته به بغض

لب خندان دیدم..

چشم گریان دیدم..،،

گریه کردم اما ..........

بارها خندبدم!!

رمز بیداری را،

پشت بی خوابی این ثانیه ها ، فهمیدم..!!

تو به آمار زمین .."مشکوکی"

من به دلهای زمین.." مشکوکم".....................


زمین جای عجیبی است

یادم باشد

بعد از مرگم

به خدا بگویم:

زمین جای غریبی‌ست

آدم‌های عجیبی دارد

خوشبختی

رویای دیرینه‌ی آن‌هاست

اما زیبا زندگی نمی‌کنند

عاشقی را هر روز زیر لب زمزمه می‌کنند

اما با عشق زندگی نمی‌کنند

لبخند برایشان کیمیاست

آنچه که هست را قدر نمی‌دانند

بر آنچه که نیست افسوس می خورند

یادم باشد

بعد از مرگم

به خدا بگویم:

زمین جای غریبی‌ست

آدم‌های عجیبی دارد...


عاشقانه ای از خدا

????نامه عاشقانه خداوند به تمام بندگان????

 

??سوگند به روز وقتی نور میگیرد و به شب وقتی آرام میگیرد که من نه تو را رها کرد ه‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام

?ضحی 1تا 3 

 

??افسوس که هرکس را فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به مسخره گرفتی

?یس 30

 

??و از تمام پیامهایم روی برگرداندی

?انعام 4

 

??و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام

 ?انبیا 87

 

??و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری

? یونس 24

 

??و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری

 ?حج 73

 

??پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من شک داشتی

?احزاب 10

 

??تا زمین با آن وسعت بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری ، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن

 ?توبه 118

 

 


این روزها

    نظر

روزهــــــــــا میگذرنـــــد....

و من هر روز...

دنیا را بیشتر میشناسم،

عاقل تر می شوم

و محتاط تر...

نمیدانم

شاید فقط ترسوتر میشوم...

اما این را میدانم که...

دیگر کمتر رویا میبافم،

دیرتر آدمها را باور میکنم،

کمتر از زشتیها تعجب میکنم،

و

بیشتر احساساتم را نادیده میگیرم.

روزها میگذرند

و من هر روز

بیشتر از دنیای سادگی ام فاصله میگیرم..


گاهی...

    نظر

گاهی دلم میگــــــیره ازسخنانی که در شـأنم نیست...

گاه دلم میگیره ازصداقتــــــم که هیچکس لایــــــق آن نیست،....

گاه دلم تنگ میشه برای وعــــــده هایی که میدانستم نیست اما برای دلخوشیم کافی بود..

گاه دلم میگیرداز سادگی هایم...

گاه دلم میسوزدبرای وفـــــــاداری هایم....

گاه دلم میسوزدبرای اشکهایم..

 گاه دلم میگیردازروزگــــــــــاری که درآنم...

?این نبـــــــــــــــودآنچه درانتظارش بــــــــــــــــودم.


کمی عوض شده ام

    نظر

کمی عوض شدم؛

دیریست از خداحافظی ها غمگین نمیشوم؛

به کسی تکیه نمیکنم .؛

از کسی انتظار محبت ندارم؛

خودم بوسه میزنم بر دستانم ؛

سر به زانو هایم میگذارم و سنگ صبور خودم میشوم...

چقدر بزرگ شدم یک شبه....