سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترنم باران بهاری

صفحه خانگی پارسی یار درباره

فاصله میگیرم

    نظر

این روزها نسخه فاصله گرفتن را می پیچم 

برای هر کسی که رنجم می دهد! 

برای هر کسی که با حسادت های بچه گانه اش

 آرامشم را به هم می ریزد!

از آدم هایی که زیاد دروغ می گویند فاصله می گیرم !

از آدم هایی که زیاد ظلم می کنند فاصله می گیرم! 

از آدم هایی که حرمت دل دیگران را نگه نمی دارند فاصله می گیرم...

 با حقارت بعضی دل ها نباید جنگید باید نادیدشان گرفت و گذشت... 

این را مدام با خودم تکرار می‌کنم و ...

 می‌گذرم از کنار آدم‌هایی که دست دادن‌های گرم‌شان،

 هرگز حسادت چشم‌های‌شان را از یادم نمی‌برد...

  می‌بخشمشان ....... 

  شاید به این خاطر که مستحق آرامشم


من.... تو....

    نظر

پنجره را باز میکنم ...

 

احساس قشنگ " تو " می آید

 

می نشــیـــــند

بـــر پــــــــــرده

بــــر دیـوار ...

 

من

 

گیج این همه " تـــو "

مــســــت مــــســــــــت

کنار می آیم با خودم

 

و

 

با احساس قشنگی که " تـــو " یی

زندگی می کنم ...


دل نوشته 9

    نظر

به نام او

سکوت...

سکوت...

 سکوت...

 چه جمله ی کوبنده ی بی واژه ای است.

 نشان چیست?

صبر است یا نجابت و وقار?

نبود کلام قانع کننده یا شروع جنگی بی سلاح?

صدای سکوت، بی قرارم میکند.

 سکوتی که ذره ذره تمام زندگیم را فرا گرفته... 

سکوتی که هزاران معنی دارد که مفهومشان را نمیفهمم...

 سکوتی که سردم میکند، گام هایم را سست میکند و بغضم را ثانیه به ثانیه سنگین تر میکند.

 در جستجوی آرامشی هستم که در سکوت پیدایش نمیکنم. شاید گم شده است و باید در شلوغی ها به دنبالش بگردم...

 

 


دل نوشته 8

    نظر

به نام یزدان یکتا

مدتهاست که سکوت زندگیمان را جر و بحثی چنددقیقه ای در هم میشکند و دوباره سکوت و سکوت و سکوت....

هزاران هزار سوال بی جواب ... 

هزار شاید و اما درذهنم غوطه ور است که گاهی ناخنکی به شایدهایم میزنم و برسر زبان می آورم و نصفه و نیمه رهایش میکنم.

 این سکوت سنگین و سرد میانمان روز به روز بزرگتر  میشودو ما کاری نمیکنیم، کنار ایستاده ایم و بزرگ شدنش را تماشا میکنیم.

 همچون پدر و مادری نان و آبش میدهیم تا رشد کند، و بزرگ و بزرگتر شود.

 نمیدانم من بیشتر مادری میکنم یا او پدری!!!????

سهممان مساوی است یا باز هم بیشترین نگرانیهایش سهم من است!!!???

کاش این سکوت سرد و سنگین می شکست.... تکه تکه میشد... و دیگر هیچ اثری از این سکوت لعنت در خانه کوچکمان که روزی خانه آرزوهایمان تصور میکردیم باقی نمی ماند. 

خانه ای که آجر به آجرش را با عشق روی هم گذاشتیم و حالا همان آرزوها ، آواری شده است بر سر دوست داشتن میانمان....

 

 

 

 


دل نوشته 7

    نظر

به نام خدا

چشمانم بارانی است و دل کوچکم زخم خورده، زخم های ریز ریزی که روزگار بر سرم آورده.

 تقصیر کیست?????

بخت بد را بگویم که نمی شود ، اعتقادی به بدبختی ندارم. 

امتحانی است که پاسخ سوالاتش را نمی دانم ؛ درسم را خوانده ام اما انگار از ترس امتحان فراموش کرده ام .... جوهر قلمم تمام شده است و نمیدانم با چه چیز باید همان جوابهای نصفه و نیمه ای که در ذهنم باقی مانده است را بنویسم ???

شایدم تاوان است..... تاوان نادانی هایم یا دل شکستن هایم !!!نمیدانم شاید تاوان بندگی نکردن هایم باشد....

هر چه هست، توانم در مقابلش کم است.

درپناه حق

باران 


دل نوشته 6

    نظر

به نام او که تنها و بهترین پناه است. 

وقتی قطره قطره آب ولرم مایل به سردی میریزه رو سرم "انگار همه دغدغه های ذهنم رو پاک میکنه و با خودش میبره""""

گاهی به این موضوع که عشق اعجازی داره که تا برات اتفاق نیفته باورت نمیشه فکر میکردم و هضمش نمیکردم" اما الان ماهها و روزهاست که حسش میکنم. 

عشق اعجازی داره که هیچ چیزی تو دنیا قادر به انجامش نیست....

 ماههاست که روزها دلم میشکنه و شبها قبل از خواب تکه هاش رو بهم میچسبونم و تو تخت آروم میخوابم، فارق از همه ی دنیا و صبح بیدار میشم و میبینم قلبم مثل قبل شده....

 البته قلب منم شده مثل چینی بند زده شده حساس شده شاید چون خوب التیامش نمیدن....

 یک شبایی حس میکنم انقدر خورد شده که جوش نمیخوره ولی انگار اعجاز عشق قویتره ،جوش میخوره فقط با یک تفاوت که رد شکستگی تا ابد خواهد ماند.... 

 


دل نوشته5

    نظر

به نام او که بودنش تنها دلیل آرامش است. 

یه وقتایی آدم به پشت سرش نگاه میکنه و میبینه گذر زمان چه تغییرای بزرگی تو زندگیش، شخصیتش ایجاد کرده"زمان می گذره و تو دیگه اونی که بودی نیستی"یا بهتر میشی یا بدتر ولی تغییر میکنی"

از اینی که الان هستم خودم متحیرم" اون همه هیجان و شیطنت و آرزوهای جورواجور بزرگ"اون هم کم تحملی و کم صبری و توقع "نمیدونم کجا رفتن"نمیدونم چرا الان که خیلی چیزها و حرفها و نظر دیگران برام مهم نیست به آینده امیدوارترم"

قبلنا فقط میخوندم آن کس که عشق دارد دیگر هیچ ندارن چون عشق جبران همه ی نداشته هاست"الان ایمان دارم چون عاشقم هیچی ندارم چون فقط عشقم رو میخوام "میبینم"میشنوم"حس میکنم"لمس میکنم"بو میکنم و هیچ چیزی تو دنیا بالاتر از این لذت نیست

خدایا  بی اندازه شکر به داشته ها و نداشته هام"شکر به خاطر همین صبر کمم که قبلا نداشتمش"شکر که دوست داشتنم تو تک تک سلولهام وجود داره"شکر که هستم "شکر که عزیزانم هستن"شکر که یگانه عشق زمینم کنارمه....


ساعت شنی

    نظر

ساعت شنی به من یاد داد

باید خالی شوی تا پُر کنی...

تا پُر کنی کسی را،

دلی را،چشمی را،گوشی را....

خالی کنی خودت را از نفرت تا پُر کنی کسی را از عشق

خالی کنی دلت را از غم تا پُر کنی دلی را از شادی

خالی کنی چشمت را از کینه تا پر شود چشمی از آرامش

خالی کنی گوش هایت را از دروغ تا پر کنی گوش هایی را از زمزمه های عاشقانه

و مبادا اشتباه کنی

مبادا خالی شوی به قیمت لبریزی دیگران...

یادت باشد 

ساعت شنی روزی می چرخد 

و این بار این تو هستی که پُر میشوی 

از آنچه خودت پُر کرده ای دیگران را!!!


تو بهترینی....

    نظر

قلبت را آرام کن..

یک وقتهایی بنشین و خلوت کن با تمام سکوت هایت...

نگاه کن به ا طرافت...

به خوشبختى هایت...

به کسانی که میدانی دوستت دارند...

به وجودهایی که برایت اهمیت دارند...

و "به خدایی که تنهایت نخواهد گذاشت"

گاهی یک جای دنج انتخاب کن...

گاهی یک جای شلوغ...

موفقیت را در هر دو پیدا کن...

هم درکنار شلوغی آدم ها...

هم درکنار پنجره ای چوبی و تنها...

دلمشغولی ها را گاهی ساده تر حس کن...

باران را بی چتر بشناس...

خوشحالی را فریاد بزن...

و بدان که تو" بهترینی"...!!


سکوت کن....

    نظر

سکوت کن..!

هنگامیکه نمیدانی چه بگویی، چه پاسخ دهی و یا چطور بگویی, فقط سکوت کن!

گاهی نگفتن شیرین تر از گفتنِ سخنانِ آشفته است که در لحظه تو را سبک میکند...در آن لحظه سکوت کن.

یک وقتهایی سعی کن چشمانت را ببندی بر حرفهای نیش دار، سکوت کنی و به زبانت اجازه دهی سکوت را تمرین کند...

آن روزها که نفهمیدی چه شد و از کجا بر سرت آوارِ مصیبت آمد، کسی را مقصر نکن, سکوت کن تا دلیلِ اصلی را، در آرامش بیابی!

دقیقه هایی که حسِ انفجار در سلولهایت تو را از درون میخورد, سکوت را تجربه کن,که ذهنت با آرامش با قلبت مشورت کند و تصمیمی درست بگیرد.

 

یک وقت هایی "سکوت" پاسخِ همه ی دردهاست..